Tuesday, November 29, 2005

©  



Honeymoon Child - Emiliana Torrini

©  عزیزم
دست خودم نیست که وقتی میگی ف تا فرحزاد میرم
پس یا به گفتن همون ف قناعت کن، یا از من نخواه وقتی حرف میزنی مجله نخونم.

پ.ن: De Labore Solis

©  اسپیدباگی فقط یه پیکان جوانان سرد و آهنی نبود
مثلا یادم می آید اولین باری که بنزین سوپر در باکش کردیم، تا سه روز ترمز دستی اش نمیخوابید.

©  در هفته ی گذشته بیشترین لذت جنسی را از دو چیز بردم
چیزبرگر پیشخوان
و دستمال عطری چشمک
این نشان میدهد انقدر ها هم که میگویند غرایز آدمیزاد Targeted نیستند

©  شخص مبتلا به این بیماری روانی، دوست دارد جنس مخالف را به سمت خودش بکشد، و وقتی به اندازه ی کافی نزدیک شد، از او در حجاب شود، و از اینکه روز به روز بیشتر در نا امید کردن او موفق میشود، بیشتر لذت ببرد.

©  دیگر سکوت دیوانه ام نمیکند
دوستش دارم و میتوانم مدت ها به آن گوش بسپارم
بی آنکه گوشم شروع کند به کشیدن سوت ممتد دیوانگی
و این را مدیون چیزی نیستم جز صدای نکره ی تو
که به من آموخت، قدر سکوت را :)

©  Salvia گیاهی است از خانواده ی Mint
میشود آن را نشخوار کرد
میشود آن را کشید
پس سفری آغاز خواهد شد، که به آن میگویند Magic Journey
چیزی که مرا به این سفر می اندیشاند، Parallel Reality نامی است شهوت برانگیز
فکرش را بکن

Friday, November 25, 2005

©  لعنت به کیبوردهای Gadget Man نفرست
سعی کن به خاطر بیاری
فقط مزش رو هم به خاطر بیاری کافیه

©  این پاهایم را آویزان کنم از کوه های آلپ پایین
و جز تب مالت غصه ای نداشته باشم
به به
خدا بیامرزان آنت و لوسین چه حالی میکردن

©  هیچ چیز به اندازه ی سولوهای Adrian Smith این شب ها را آرام و سنگین نمیکند
:)



Stranger In A Strange Land - Iron Maiden

©  این ابر انسان دو چیز میتواند باشد
یک روح سرگردان مسخره که خواهد آمد
یا یک تزریق مشکوک در یک مرکز تحقیقاتی

©  

No prayer for the dying

Tuesday, November 22, 2005

©  امروز داشتم فکر میکردم
با کنار گذاشتن مهربانی های تکراری و دست و پاگیر
آدم خیلی راحت تر و مجلل تر خوشبخت میشود

©  


the way she sacrificed her ways

©  امروز عین گوسفند بدبختی وایساده بودم رو پل جوب مقابل ساختمان 378
و یک عالمه روباه خوشبخت و سگ ملوس لوسی از جلوم رد میشدن
من منتظر بودم و فین فین میکردم
اونا میخندیدن و باسن به نمایش میگذاشتند
صحنه ی غم انگیزی بود

©  سلا - ملکم
خال شما خوبه؟ آخ ببخشید منظورم حال شما بود
شب خنک دلپذیری دارین؟
نسبت به آی کیو ی بنده لطف دارین؟
دیگه چی دارین؟
خوب البته باعث افتخار بندس که شوماره ی شوما رو داشته باشم
صحبت کردن با شما دلپذیر است - نقطه - سر خط

Wednesday, November 16, 2005

©  نوشته اند
بشتابید
اگر خبری باشد یا نباشد
بهتر است زودتر معلوم شود
ذهن آدم بازی های زیباتری هم میتواند بکند، زیباتر از
ت
ح
م
ل

©  هیچ چیز به اندازه ی آدم هایی که همیشه خونسرد و مهربان اند در زندگی نمی ارزد
واقعا چه خوب که اگر تلویزیون و سینما بلد نیستند آدم خوب نشان بدهند، تو بلدی

©  


TheM

©  Satisfied چقدر واژه ی خوبی است
باید روی برچسب کنار بالش ها بنویسند
حتما

©  خدا کنه اون بستنیه که سه روز بود محلش نمیذاشتم
هنوز دوستم داشته باشه و اون تو خوابیده باشه

©  


Though the bitter taste still lingers on from the night I tried to make
her stay

©  چیزه
رو زمین
چه حالی میده
سیاره ام
عزیزم

Sunday, November 13, 2005

©  نه دیگه حرفی نیست
من باید تو رو استعمال کنم
داخلی و خارجی
این دقیقا مرحله ی بعد از اینگونه صمیمیت ها است
D:

©  وقتی یک نفر در حضور آدم بازیگوشی میکند
- منظورم چیزی مشابه خوابیدن کفتر ماده است -
دست و پای آدم هم بسته است
خیلی خطرناکه
میدونی چرا؟
چون اینا جمع میشه جمع میشه یهو بروز میکنه
- منظورم چیزی شبیه جنگ خروس لاری ها است -

©  اینترنالی
بگذار
با دل خوش
بگذرد

Friday, November 11, 2005

©  اوهوم
شدم
چی کار کنم؟
شدم آقا قبول
اصلا خوشحالم که شدم
اگه هزار بار دیگه هم به دنیا میومدم میشدم
زیپم هم بازه بله
اینطور راحت ترم
اوهوم



امروز خوشتیپ میگفت که یه رفیقایی تازگی پیدا کرده
انقدر عشق ماشین دارن، رینگ تون موبایل هاشون همه صدای دنده عقب و دستی کشیدن و اینجور چیزاس
انقدر حال کردم
اصلا میبینم یکی عشقیه غلامش میشم



So run عزیزم
So بدو My baby
پس دیگر Run my baby
and run my baby run



عجب این "کودک دختر" که من ستون سنگ صبور مجله ی جوانانش هستم، بد شانس است
دو دفعه در عمرش خواسته بده، هر دو نفر هم درست پیش از ارتکاب به عمل گریخته اند
باز امشب باید درد دل گوش بدم
البته این بار صدا 4 سال بزرگتر شده، چم و خم دختر بودن دستش اومده
قابل تحمل تره



Wipe your own ass در دو قسمت خیلی متفاوت از این کتاب استفاده شده
خیلی هم درسته

Thursday, November 10, 2005

©  RSS Reader ها یه خوبی بزرگ که دارن اینه که
به راحتی با یک عدد RSS Reader و یک پیمانه شعور آماری میتوانی ثابت کنی 90 درصد چیزهایی که به خورد مغز آدم ها میرود، انقدر آشغال و بی محتواست، که حتی نمیتواند با نامه های تاریخ مصرف گذشته ی جنگ جهانی دوم در جذب مخاطب رقابت کند
خانوم هاویشام اگه افتخار بده و پاشو از اتاق تاریکش بذاره بیرون
خیلی زود لبخند میزنه و از اینکه تو این مدت اصلا پسرفت نکرده راضی و مثانه مور مور میشه

©  تلویزیون شما Travel Tip نشون میده
تلویزیون ما رنده ی روح
خوش به حالتون


Zope اسم رفیق جدید منه
قراره خیلی از همدیگه خوشمون بیاد


بوی جوی مولیان آید همی
بوی جوی مولیان آید همی
بوی جوی مولیان آید همی
لعنتی حداقل ده پونزده سال بود، که شمیمش از مشام خاطرم گریخته بود



آقای بهمئی همیشه میگفت
جوراباتو رو با آب لوله معمولی وقتی میرین خونه بشورین
این جمله رو تابستون به مناسبت گرما میگفت
زمستون به مناسبت بارون و برف و گل و شل
وقتی هم خطا میکردی و میبردنت دفتر، یه دور خصوصی اینو در گوشت میگفت
اصولا دیالوگ تاثیر گذارتر و مهم تری بلد نبود
حالا این فقط یه قصه نیست
در دوره ی ما هم یافت میشن اینا
.
.
.
من منظورم تو نبودی نه

Wednesday, November 09, 2005

©  به قول سید برت که بود یک Saturated with LSD:
از تو ممنونم که پذیرفتی،
من
دیگر
اینجا
نیستم

©  


TttttttTo mmmMe

©  آن لوسر های عظیم الجثه ی پر از کریستال و قندیل را یادت هست؟
عجب ابهتی داشتند
خاموششان که میکردی میتوانستی تا دلت میخواهد در تاریکی جولان دهی و کارهای مخفیانه بکنی
این لوسر های پارچه ای و چوبی و فرفوژه، خاموش هم که میشوند، مثل روشنایی نا امن اند

©  


We'd be a walking disaster

©  من همیشه فکر میکردم چطور میشه یه نفر تا این اندازه به مخاطره بیفته و دچار حیرت و تغیر نشه
بعد که شدم دیدم اصولا کسی که تا اینجاش خودشو به مخاطره میندازه ظرفیت کافی برای این را پیدا کرده که
نگاه کند
و بگوید
به تخمم

©  فاضلاب زده بالا تا زانو
لو رفتیم تا زانو
شیر نصف شب چیکه میکنه رو مخمون تا زانو
ولی هنوز تو شلوارت را از زانو پایین تر نکشیده ای
عزیزم

©  

why so green and lonely?

©  


in pitch dark i go walking in your landscape.
broken branches trip me as i speak.
just coz you feel it doesnt mean its there.
just coz you feel it doesnt mean its there.



هر کی خربزه میخوره پای لرزش میشینه
این یعنی زندگی هر چه لذت های بزرگتری داشته باشد، پر مخاطره تر است
بریم؟

Tuesday, November 08, 2005

©  راستی میخواستم بگم که خیلی باهوشی پیتخه
کاری کردی که پیغامت در عین خصوصی بودن و ممنوعیت از صندوق پست و زیر در و لای کتاب، خیلی هم راحت و زود به چشم صاحابش بیاد
آپرین
به این میگن تئوری کدینگ برای خودکان زیر خرد سال و نیم

Monday, November 07, 2005

©  باز هم به نجاتم آمد silent cries and mighty echoes
داشتم
م
ی
م
ر
د
م


ای شیمیدانان جهان
برای خدا یک جا جمع شوید و به همه ثابت کنید
ترکیبات تعیین کننده ی سرنوشت آدمی اند
آدم
هیچ
نیست
جز این برده ی ترکیبات
ششششششش



تراس خانه جای سرپا نشستن است و فوت کردن
از آنجا آدم هایی را میبینم هر شب
که معلوم نیست از چه ترکیباتی هستند که انقدر پر هیاهو و یاوه گویند
ساعت ها زر میزنند و انبوهی مخاطب که با اینکه پر شور گوش فرا داده اند اما مثل بچه ای که شاش داشته باشد این پا و آن پا میکنند
ففففففف



تا حالا شده دلت برای خودت سوخته باشه؟
مثلا گفته باشی "آخی عزیزم نازی چه دماغت گنده و زشته"
الهی بمیرم
بعد چشمتون پر اشک شده باشه؟
خخخخخخخخ



من و روانی کوچک امروز ملاقاتی بس طولانی داشتیم
اول در move کردن کذایی که هی به گونه ی Ricursive ما رو برد تو زباله ها
و هم توی یه ترافیک جانانه
که اصلا آخرش غصه نخوردیم که وای! یارو کیرمون کرد
ولی ساندویچ کلاب خوردیم :)
روانی قول داده که دیگه تا وقتی دردش نیومده بروفن نخوره
نخور روانی کوچک عزیز جان، خوب؟

Friday, November 04, 2005

©  I have been here
because ...U cannot beleive that the university has filtered the blogspot I cannot beleive my eyes
soooooooooooooooooooooooooooooooo
I have been here reading and "hasrat"ing
:*

©  فففففففففـــوت
چرا انقدر امروز میسوزی؟
پودر بچه بدم؟



گمانه زنی هایی کرده ام با او در ارتباط با نقشه ی بی عیب و نقص فراری دیگر
یعنی امشب سینه ام را صاف میکنم؟

©  



Maybe next time - Rainbow


دیگر وقتی باران می آید و بوها پخش میشوند
چیزی نیست که بویش راهت را دلخواسته کند
یاد آن باران های بو دار به خیر



سنگواره های سوپرمن را اتفاقی در حمام آن ور خانه که بی استفاده است دیدم
ژستش را هنوز داشت
آن مرده توانسته بود قشنگترین ژستش را ابدی کند
گرچه در حمام آن ور خانه
و تو حتی نتوانستی درست به خاطرش بیاوری
قشنگترین ژستت را

Thursday, November 03, 2005

©  الان شوشه با چهار تا شانل آبی رفته لویزون
اونوخ من و دامون نشستیم باسنمون رو از خاطرات مستفیض میکنیم


دیروز داشتم فکر میکردم چرا انقدر محبتم کم شده
خیلی وقته کسی رو به رخت خوابم دعوت نمیکنم

©  این جواد های عشق سرعت را دیده اید؟
کاپشن سبز و نارنجی میپوشند با شلوار باد کرده
بعد هی دستمالر میکشن به شیشه ی جوانانشون
من در این سن و سال
کتبا و رسما با صحت عقل اعلام میکنم
از دار دسته ی آنها هستم
میفهممشان
و لعنت بر هر کس که لفتش بده در این محل

©  Tunnel به ایبیزا میرود
دارام
دارام
تانل Goes ایبیزا
دارام داراااام
تانل به Ibisa میرود
خفه

©  روی دیوار کافه نوشته بود:
آدم ها مرحله به مرحله میمیرند
مرگ یک ساعت و یک روز و یک سال ویژه ندارد
باید برایش آماده شد
و هر کس استعدادی دارد در آماده شدن



دیدی چند این چند وقت چند بار شخصیت عوض کردی
تو دیگر یک بر باد رفته ی سوار ابرها هستی

Tuesday, November 01, 2005

©  مهم نیست که رضا صادقی این نفس رو از Gipsy Kings دودره کرده
مهم اینه که من وقتی با تو نشستم و به هم نگاه نمیکنیم و گوش میکنیم و پشت به پشت صندلی هامون رو تاب میدیم
وقتی شب امشب خیلی صبحه
وقتی چای، مادرم شده و خودم پدر خودم
مهم اینه که
هست
و اگه نبود، اینها نبودن

پ.ن: بوی زمستان که می آید، ممکن نیست که یاد سوپرمنی که خنجر به پشتش زدم نیفتم، ممکن نیست که هزار بار چشمهایم را نبندم و عاشق ژست آن روزهایش نشوم

©  تازه دارم درک میکنم آنهایی را که همیشه بهشان پوزخند میزدم
شده ام یک رابرت تمام عیار با انبوهی از وسایلی که هر روز و هر لحظه به آنها نیاز دارم و با خودم حملشان میکنم

بله روزی خنده دار بودند آدم هایی که نمیتوانستند جعبه ابزارشان را ول کنند و زیر باران خیس شوند

©  من
هم خسته ام
هم احساس خوبی دارم
احساس خوبم اسمش "تمام شدن" است
تمام که شدی
دیگر از شر طلب کارهایی که "دنیا ساز" ول کرده در کارگاهش خلاص میشوی
حتی برای این چند دقیقه ی قبل از خواب