Friday, April 07, 2006

©  این هوای لعنتی چقدر ذهن نواز و قلب نواز و تخم نواز شده
الان پنجره رو وا کردم، دیدم کوه شده آبی پررنگ خیس
درختا، سبز میان رنگ خیس روی قهوه ای خوش رنگ خیس
زمین، خاکستری خیس
گونه ها، سفید با رگه های سرخابی خیس
نوک دماغا، سرد
نوک دماغ تو کو پس نکبت؟
نوک دماغت کو که فرو کنی تو لپم و بهم ثابت کنی که یخ زدی
دیوس خوردنی من توی قفس کی نشسته الان؟
من باید با تخمه ژاپنی و سیگار عشق بازی کنم؟
تف بیاد اصن
جمع کن این هوا رو آقای کارگردان
سناریو اصلن مناسب صحنه نیست
نویسنده ی تو رو باید تیربارون کرد.