© خواب دیدم
در تراس اتاقت نشسته بودیم
دستگیره ی نرم عشق مهربانت در دستم بود
هوا خنک بود و پیراهن نمناکش بوی همخوابگی با رگبار بهاری میداد
او ژولیده و رسوا و زیبا بود،
درست مثل ما
در خواب رگبار را ندیدم
آخر موقعی که آسمان وحشی بود و تن نازک هوا را با شهوت خیس میکرد
من از او وحشی تر بودم و
تن تو از تن نازک هوا شهوت انگیز تر بود
حالا همگی آرام گرفته بودیم
ریه های ما پر میشد از رسوایی هوا و
او آغشته میشد از سیال عشق و شهوت ما
تاریک بود و لبخند کجم را نمیدیدی
لبخندی که از مکیدن سر انگشتانت به جای میوه ها، کج شده بود
خواب دیدم در تراس اتاقت نشسته بودیم
در جذبه ی آرامشی
که ابرها به آن حسادت میکردند