© از خواب پریدم
پوستم انباشته بود از قطرات کابوس شب گذشته
ترسیده بودم، یادم بود
کمی به قیافه ی دنیا خیره شدم
و یادم آمد کابوس های پر رنگ تر و جاندار تری را
که نه در خواب،
که در بیداری کامل و هشیاری تمام دیده بودم
آنگاه با خیالی آسوده
قطره ها را سپردم به دست آبی که می آمد از آسمان
پلک های برانگیخته را به هم فشردم
و کابوس را که سوار بر حباب های سفید کف به زمین حمام فرو میرفت
به خواری
بدرقه کردم.