Thursday, March 16, 2006

©  یک شعله ی کوچک روشن کردم و با فکر هایم دور آن نشستیم
صدای دریا می آمد و آواز خواندیم
فکر ها یکی یکی سنگین شدند و خوابشان برد
آرام و پدرانه یکی یکی شان را بغل کردم و در قبر خواباندم
حال دیگر
ملالی نیست
همه ی ما به آرزوهایمان رسیده ایم