Wednesday, January 11, 2006

©  یارش بنده پرور بود
یارم کارگاه کوچکی دارد که در آن خدای بی بنده میپرورد
یارش به نیزه ی مژگان هلاک میکردش
یارم دانه دانه ی نیزه ها را میفروشد، مبادا کم بیاید کیمیا در خانه ی ما، مبادا شبی رسد، بی آنکه ببیند، سکندری خوردنم را