Friday, December 02, 2005

©  جالبه
امروز یه پسره بهم گفت
سریال ویندنوز رو نوشتن، قلق داره
و اضافه کرد که از قیافم خیال کرده بوده که من اینو میفهمم
و میگفت اگه نمیفهمی دیگه واقعا متاسفم کاری نمیتونم بکنم برات
میخواستم کمربندمو باز کنم
حیف که بچه ی کمال اونجا بود