Saturday, October 15, 2005

©  او میخواست بماند
و تمام روز را حرف بزد
پس



انتظارهای کوتاه را دوست دارم
از آنها که یه کمی جر میدن، فقط یه کمی، نه انقدر که مزه ی جر خوردنش ضایع شه




آخ انقدر این کمال لعنتی را دوست دارم
لعنتی
تا پاشو میذاره تو دفتر ما
میگه پروکسی بیار و سایت سوپر راه بنداز
تازه های سوپر البته، آقا خیلی به روز اند
بعد فقط دنبال Big Tits و بچه بگردد
وقتی تنیسور بهش میگه که خنده داره که تو انقدر به این کس شعرا دقیق میشی
بعد کمال میگه، تا سنت از چهل رد نکنه به سن ما نرسی نمیفهمی
ما هم که عاشق جفتشانیم و در هر حال کیف میکنیم
جمع ما کس خل ترین ها را دارد پسر!
چهار کورد که شدند یک میلیون