Sunday, September 04, 2005

©  من صداها را اغراق شده دوست دارم
نگاه ها و تعارف ها را هم
زندگی ایده آل من باید چیزی شبیه تئاتر باشد


ناجی من
دارم قرارم را به هم میزنم
زمان آن است که کمی استراحت کنی
انقدر سخت زمان نباش


اگر بدانی بلیتی را که انداختی از پنجره ی خانه ات بیرون
مرا تا کجاها برد
چقدر زیبا شدم
و شاید اگر کمی با رفتن مهربانتر بودی
الان
تو
زیباتر از همه ی رویاهایت میبودی؟


Opeth آهنگی دارد به اسم "نقش ها در پیچک"
قسمت اول این آهنگ بی نهایت جادویی است
اگر میتوانید جلو گم شدنتان را بگیرید


خورشید یک لامپ معمولی است
وقتی نبضم بهتر میزند
وقتی نبضم بهتر مینوازد


هه هه
من یکی از این باکس های دیالوگ ویندوز را چهار سال بود نبدیده بودم
چقدر خوشحال شدم دیدمش


ای-کیو-سان و من با هم میرویم صبح های خیلی زود به اتاق جراحی
یا من او را جراحی قلب باز میکنم
یا او من را جراحی قلب باز
این یک ورزش فیزیکی ابداعی است که به عاشق ماندن کمک میکند