Friday, September 09, 2005

©  همیشه میکشیدم و بعد مینشستم
این بار نشستم و هی کشیدم، هی کشیدم
OCB هم چیز خوبی است در کنار ماشین های پیچنده ی جان
Kayo Dot نام گروهی است که بی نهایت آن ور فکر میزنند
رو تختی قرمزم را بده
میخواهم گم شوم پشت کمر گرم و بزرگ پدرم


اگر بدانی آقا مانتا انتره
چه میشود ما را بی شما دو یار جدا ناپذیر
آه مانتا انتره منو نگاه کن
با اون چشای زاغ که از هر جنسی ریسکی تره
تنهایی، بار همه تان را دارم میکشم
با یک تن خسته


یک فیلمی بود یک بار که بچه بودم و با دختر خاله ام در پارکینگ خانه ی مادربزرگ ام آشنا شدم دیدم اش
فیلمی که اولش یه کالج سفید پوستا رو نشون میده، بعد فیلم میره تو جاهای سرخپوستی و دو نفر از دو رنگ مختلف و هر دو جوان با هم گم میشوند
آخ
چه مزه ای داد پنجه های کشیده ی فامیل شیرینمان



عکس تابستان کم کم دارد می افتد روی خودش
یعنی میشود پاییز مضنون الهویه
عکس تابستان که می افتد روی خودش
معلوم میشود هوا خواسته سرد شود
که همدیگر را بغل کنیم
با کرسی یا
بی کرسی



الان دقیقا وقتی است که خانه را باید باد بیاید و ببرد
از آن مواقعی که حواس درستی واسه خوش غیرتی ندارم


از لابلای این همه پنجره ی غیر خطی و عدم غیرتی
چه کسی میخواهد پیدا کند سرورش را
او دیگر هیچ سرور و پناهی ندارد
نه لباسی
باد سرد و بیماری های بد هم لابد باید باشد
بعد سفید میشود یهو
و تو باز سرورم میشوی
جالب است خوب
نخندید


ت ه و ععععععع
گلاپپپپپپپپپپپپپ تو روتون
وووییی جون
چیزم اونجاتون
نه پیداش کردم
ببخشید