Sunday, April 16, 2006

©  



آهنگ را و من را و هستی را در دایره ی بینهایت خواهم گذاشت
و با لذتی که هیچ کس را طاقت آن نیست تا وقتم در رسد خواهم گشت
آهای
مبادا دهان بگشایی و شهوت همراهی در این گشتن بی آخر را در کسی زنده کنی
مبادا نام کسی را با مهر صدا کنی، آن هنگام که لذت زنده بودن سراپایت را مهر گردانیده
مبادا همچون زنبور، اضافه ی شیرینی ات را عسل کنی و در دهانشان بگذاری
مبادا چون زرتشت، مار و عقابت را رها کنی و از کوه جاری شوی
لذت گسترانیدن و وصف بهشت کردن از ازل سرها را بالای دار برده
تو نه منصور حلاجی نه عیسی مریم
تو ذره ی کوچکی هستی که زیرکی ات بر ثمر بنشسته و تن بی لباس هستی را دیده ای
دور برهنگی اش بگرد و خشنود از سفر جاودانه
لب فروبند
پایان

Signs of Life - Pink Floyd